شیوع افسردگی در مردان !
افسردگی در مردان
در حالی که افسردگی زمانی تصور می شد که بیماری زنان است ولی هر سال بیش از 6 میلیون مرد در آمریکا به افسردگی مبتلا میشوند. بهتر است با علائم افسردگی در مردان آشنا شوید تا در صورتی که این نشانه ها را در خود یا اطرافیانتان مشاهده کردید برای درمان مناسب و به موقع اقدام کنید.
Contents
علائم افسردگی در مردان
در حقیقت افسردگی می تواند هم زن و هم مرد را درگیر کند. افسردگی بر روابط بین فردی و شغلی و همچنین فعالیت های روزمره تاثیر می گذارد. علائم افسردگی در مردان مشابه زنان است، ولی مردان این علائم را به گونه ای دیگر نشان می دهند.
علائم افسردگی شامل بی میلی به فعالیت های لذت بخش، خستگی، تغییر در اشتها، اختلال خواب و بی تفاوتی است. علائم افسردگی در زنان معمولاً همراه با احساس غمگینی و بی ارزشی است در حالیکه افسردگی در مردان باعث گوشه گیری و یا بی قراری، پرخاشگری و خصومت می شود.
امروزه بیشتر خانم ها بیش از پیش فشارهای روانی داخل و خارج خانه را تحمل می کنند و بیشتر ممکن است دچار افسردگی یا مشکلات روان_شناختی شوند. البته فیزیولوژی بدن آنها نیز از نظر هورمونی، شرایط را برای بروز افسردگی و اختلال های خلقی مهیا می کند. شواهد نیز نشان داده میزان بروز افسردگی در خانم ها تقریبا 2 برابر آقایان است. پس لزوم شناخت خلق و خوی خانم ها و توجه به تغییرات هورمونی و اقدام به موقع اطرافیان می تواند تا حدود زیادی سطح سلامت روان خانم ها را بالا ببرد.
تاثیر افسردگی بر عملکرد و میل جنسی
افسردگی بر میل و عملکرد جنسی تاثیر می گذارد. متاسفانه برخی داروهای ضد افسردگی هم بر میل جنسی تاثیر منفی می گذارند. مردان مبتلا به افسردگی گاهی به اشتباه فکر می کنند که قدرت مردانگی آنها کاهش یافته است در حالی که در اصل این مشکلات مربوط به افسردگی شخص می باشد.
افسردگی در مردان مسن
افسردگی با افزایش سن در برخی افراد دیده می شود. در سنین بالا به دلیل برخی مسائل استرس زا مانند بیماری های قلبی، سکته و سرطان، خطر بروز افسردگی بالاتر می رود.
تشخیص افسردگی در مردان
معمولاً افسردگی در مردان به راحتی قابل شناسایی و تشخیص نمی باشد. دلایل زیادی برای این موضوع وجود دارد. برای مثال معمولاً مردان تمایل دارند که مشکلات خود را انکار کنند زیرا بر این عقیده هستند که مردان باید قوی باشند. همچنین باور عموم بر این است که ابراز احساسات یک امر کاملاً زنانه است. بنابراین مردانی که به افسردگی مبتلا هستند به احتمال بیشتری احساسهای فیزیکی خود مانند خستگی را بیان می کنند و درباره هیجانات خود صحبتی نمی کنند.
درمان افسردگی در مردان
بیش از 80 درصد افراد مبتلا به افسردگی ( چه مردان و چه زنان ) با داروهای ضد افسردگی یا روان درمانی و یا ترکیبی از هر دو درمان می شوند. در ادامه موثرترین روش های درمان افسردگی در مردان را برای شما شرح می دهیم.
تغییر سبک زندگی
تغییر سبک زندگی شامل ورزش کردن، داشتن روابط اجتماعی قوی، داشتن رژیم غذایی سالم و داشتن خواب کافی می شود. داشتن یک سبک زندگی سالم بر خلق وخوی شما تاثیر زیادی می گذارد و به درمان افسردگی کمک می کند.
روان درمانی
روان درمانی به شما کمک می کند تا احساس بهتری داشته باشید. اگر هیچ یک از علائم افسردگی را ندارید روان درمانی می تواند گزینه ی مناسبی برای درمان شما باشد.
دارو درمانی
از آنجایی که افسردگی به دلیل عدم توازن هورمون ها در مغز است، دارو درمانی یک روش درمانی موثر در درمان افسردگی است.
عوارض افسردگی در مردان
احتمال خودکشی در مردانی که به افسردگی مبتلا هستند 4 برابر بیشتر از زنان است. 75 تا 80 درصد از افرادی که خودکشی موفق دارند مرد هستند. اگر چه اقدام به خودکشی در زنان بیشتر است ولی تعداد زیادی از مردان وقتی خودکشی میکنند منجر به مرگ آنها میشود شاید این مورد به دلیل استفاده بیشتر مردان از ابزارها و روش های خشونت آمیز باشد.
نتیجه گیری
با توجه به مطالبی که گفته شد به این نتیجه می رسیم که افسردگی در مردان سخت تر تشخیص داده میشود ولی در صورتی که با علائم آن آشنا باشید می توانید این بیماری را تشخیص داده و برای درمان مناسب اقدام نمایید.
سوالات متداول در مورد افسردگی در مردان
منبع : https://www.webmd.com/depression/depression-men#2
۱۷ سالهام.من به روانپزشک مراجعه کردم. من دقیقاً تشخیص ایشون رو نمیدونم چون برای تشخیص مبهم حرف میزنن انگار که نمیخوان من بدونم. فقط حدس میزنم که چی فکر میکنن بابت تجویز قرصهای لاموتریژین و سرترالین. تنها چیزی رو که تقریباً مستقیم گفتن، وسواس خفیف بود اما مشکوکم به تشخیص ایشون، چون حتی خودم هم خودم رو نمیفهمم. همهش بین نسبتها گیر میکنم توی فکر کردن و حتی وقتی میخوام خودمو برای روانپزشکم توضیح بدم، توی همون جلسه حتی یا حداقل روزهای بعد منکر حرف خودم میشم. در کنار این، علاوه بر احساس بیثباتی غم و شادی، نشانههای اختلالات مختلف رو در شخصیتم به صورت پراکنده و حتی در روزهای پراکنده میبینم. تقریباً هر روز به یه آیندهٔ جدید فکر میکنم و تصمیم به خودکشی و فرار و به شکل مثبتش، موفقیت درسی و چیزهای دیگه میگیرم اما بهشون عمل نمیکنم و اینو خودم هم میدونم که قرار نیست عمل کنم اما در لحظه برام خیلی جدیه مثل یه مسئلهٔ نظری صرف و مهمتر اینکه اصلاً روز بعد اون آدمه نیستم که بخوام حرفهای روز قبلمو قبول کنم. در حال نوشتن همین متن هم مثل اکثر گفتگوهام لغات رو عوض میکنم، حتی شاید نقطهٔ مقابل چیزی که خواستم بگم یا تایپ کنم رو نوشتم و احساس میکنم نمیتونم تصمیم بگیرم، انتخاب کنم، فکر کنم و چیزهایی شبیه این. روانپزشکم در مورد خطاهای شناختی گفت، دربارهشون مطالعه کردم و فکر میکنم هیچکدام رو ندارم چون بر اساس تستهای متعدد MBTI، همیشه INTP Logic میشم و اکثر خطاهای شناختی رو راحت تشخیص میدم. در مورد اضطراب اجتماعیمون کتاب معرفی کردن و نقل به مضمون میکنم ازشون که گفتن یه سری فکرای نیمهخودآگاه داریم که باعث احساسات و درنتیجه رفتارهایی میشن که ممکنه اختلال محسوب بشن و با این کتاب میتونی اونها رو گیر بندازی و همچین چیزی. در مورد خوشحالیهای دیوانهوار هر از گاهیم گفتم و اینکه در ماه ممکنه یه چهار بار یهویی یه چیزی که آنچنان هم خوشحالکننده نیست منو به دیوانگی میکشونه و نسبت به آدما، طبیعت، مفاهیم، رنگها و کلا جهانشمول اونجا احساس بسیار نزدیکی میکنم با کیهان به شکل شبهعرفانی و با وجود اینکه من آدم درونگرایی هستم و اضطراب اجتماعی به یه فرمی تجربه میکنم اما اونجا کاملا بیقید میشم و لذت میبرم. یه چیزی شبیه اختلال کندن مو دارم با تفاوت اینکه من یه قسمتی موی سرم رو به شکلی وسواسی، خارش میدادم حس میکردم موهای اون قسمت یه جنس متفاوت داره از جاهای دیگه و همهش تارهای موی اون قسمت رو از هم جدا میکردم تا اینکه نه به دلیل این وسواس اما کچل کردم و دیگه خیلی خیلی کم برام اتفاق میافته. روانپزشکم تو توضیح داروها گفت یکیشون بهت انرژی میده تا بتونی به درسات برسی چون شکایت کردم برای بیحوصلگی درسی شدید که نمیخوامش و داروی دیگهای که گفتن این بالانس ایجاد میکنه و باز نمیذاره که خیلی پرانرژی بشی. تو اون جلسه در مورد یه نمودار خلقی هم با هم صحبت کردیم که حالت عادیش سینوسی اما تو یه عرض محدود بود و مال من یه خط صاف افسرده با جهشهای هر از گاهیای که من بهشون میگم دیوانگی. تو یه بازهٔ دو ساله از اطرافیان همچین چیزهایی رو شنیدم از اشخاص متفاوت که مثلاً من فوقالعاده بیاحساس و سردم با وجود اینکه خودم خودم رو هایپر میدونم در خودارضایی. قبل از همهٔ این جلسات روانپزشکی یک دوستم که اختلال عدم تمرکز و بیشفعالی داشت و بابت همین در مورد اختلالات زیاد میدونست و با هم رابطهٔ عاطفی داشتیم، بهم گفت شاید بایپولار باشی و البته بابت همین عدم ثبات خلقی من هم رابطهمون خراب شد و اینکه یک روز شبیه درد و دل به من گفت هربار که قصد داشتم بهت پیام بدم خدا خدا میکردم که مودت عوض نشده باشه و اینها. نمیدونم. همین الآن هم احساس میکنم خیلی بخش بایپولاریته رو پررنگ کردم و دارم اشتباه فکر میکنم. حرف زیاده، وقت بخیر.
سلام
همانطوری که خود میدانی تشخیص های روانپزشکی مجموعه ای از چند علامت است.
گاهی این چند علامت به تعداد کافی نیست که بتوان آن تشخیص را به صورت قطعی داد و گاهی نیز برعکس تعداد علائم بیشتر از آن است و از یک تشخیص فراتر میرود.
ولی مهم شما هستید و همان مجموعه علائمی که دارید.
و باید برای کیس شما استراتژی درمانی تعیین کرد. لازم است دارو درمانی در کنار روان درمانی باشد. گذشته شما کاملا بررسی شود زیرا بسیاری از علائم میتواند ریشه در کودکی شما داشته باشد.
می توانید با منشی من هماهنگ بفرمایید ۰۹۰۲۹۲۴۵۲۲۵ و من نیز در یک وقت کافی کلیه علائم و گذشته شما را بررسی کنم.
موفق و سلامت باشید